پارسال یه مهمونی خانوادگی دعوت بودیم که فامیل های خیلی دورمون هم بودن. اونجا من یه خانوم خیلی خوشگل دیدم وقتی میگم خیلی یعنی یه تیکه ماه کنارش یه دختر هفت ساله خیلی ناز و خوشگل که عین مامانش ماه بود. یخورده گذشت دیدم یه آقای سن بالا با صورت پر ماه گرفتگی اومد .... ادامه تویت 👇🏻
داداشم دیروز برای اولینبار رفت مهمونی، ساعت که از ۱۲ گذشت مامان گفت «به نظرت کار درستی کردم اجازه دادم بره؟» گفتم «مگه ازت اجازه گرفت؟» یکم فکر کرد و گفت «نه.» گفتم «نکتهش همینه، ما بزرگ شدیم و به اجازهی والدینمون نیاز نداریم دیگه.»
چند شب پیش یه مهمونی تو یه کلیسای قدیمی تو ونیز رفته بودم، داشتم به این فک میکردم وقتی میگیم ما صد سال از اروپا و غرب عقبتریم دقیقا یعنی همین! یعنی توی ایران و عربستان و مصر صد سال دیگه هم نمیشه توی یه مسجد جامع قدیمی هفتصد ساله مهمونی گرفت!